-
سایه ای فکر مرا از دور اذیت می کند ( اصغر عظیمی مهر )
یکشنبه 20 فروردین 1396 12:15
سایه ای فکر مرا از دور اذیت می کند از درون هر شب مرا بدجور اذیت می کند این اتاق خواب من یا خانه ی خفاش هاست ؟! صبح ها چشمان من را نور اذیت می کند از همان وقتی که دیگر توبه کردم از شراب بینی ام را بوی هر انگور اذیت می کند ! از همه آلات موسیقی فقط با « نی » خوشم گوش من را تنبک و تنبور اذیت می کند ! گاه اگر یک سر به قرآن...
-
ارتباطی ساده و بی دردسر می خواستی( اصغر عظیمی مهر )
یکشنبه 20 فروردین 1396 12:11
ارتباطی ساده و بی دردسر می خواستی رازداری مطمئن از هر نظر میخواستی عاشقی با چشم و گوش بسته منظور تو بود ؟!! - یا غلامی گیج و لال و کور و کر میخواستی؟!! بوسه نه! همخوابه نه! حتی قراری ساده نه! دفتری از خاطرات بی خطر میخواستی! سن من از این ادا اطوارها دیگر گذشت... مردِ کامل بودم اما تو پسر میخواستی! گفته بودم کار من...
-
رودی که می خشکد در او سودای طغیان نیست ! ( اصغر عظیمی مهر )
یکشنبه 20 فروردین 1396 12:05
رودی که می خشکد در او سودای طغیان نیست ! دور از تو حتی گریه کردن کاری آسان نیست ! دارم به دوری از تو عادت می کنم کم کم هر کس به دردی خو کند در فکر درمان نیست ! وقتی عزیـــزی نیست تا باشـــــد خریدارت فرقـــی میان قصـــر مصر و چـاه کنعـان نیست ! خوارزم بعد از حمله ی چنگیــز خــان حتی - انـدازه ی من بعـــد دیــدار تو...
-
اینکه گفتی: ‹‹ بی تو آنجا مانده ام تنها ›› ؛ که چه ؟!( اصغر عظیمی مهر )
یکشنبه 20 فروردین 1396 12:03
اینکه گفتی: ‹‹ بی تو آنجا مانده ام تنها ›› ؛ که چه ؟! ‹‹ بارها دیدم تو را در عالم رؤیا ›› که چه ؟ اینکه گفتی : ‹‹ در تمام شهرها چشمم ندید - مرد خوبی مثل تو در بین آدمها ›› که چه ؟! بودنت وقتی نیازم بود پیدایت نبود! بعد از این مدت نبودن ؛ آمدی اینجا که چه ؟! راز ما لو رفت و شهری گشت از آن باخبر ! آنچه بوده بینمان را می...
-
هر سیبی را که دو نیم می کنم ( اصغر عظیمی مهر )
یکشنبه 20 فروردین 1396 00:11
هر سیبی را که دو نیم می کنم انگار تو داری لبخند می زنی هر پنجره ای که به روی باران بسته می شود انگار من دارم گریه می کنم رنج آور است تصور ِ نبودن ِ تو مورمورم می کند لرزشی سرد می نشاند بر پهنه ی کتفم چیزی شبیه تصور ِ گاز زدن سنگ یا به دندان کشیدن میخ تا به حال هیچ شاعری شعری نسروده است غمگین تر از زوزه ی گرگ های نیمه...
-
می شناسد تازیانه جای جای گرده را( اصغر عظیمی مهر )
یکشنبه 20 فروردین 1396 00:08
می شناسد تازیانه جای جای گرده را کوچه های لاابالی سنگ تیپاخورده را خواب من تصویری از زخم است ؛ باور می کنم - آنکه در زیر شکنجه سخت خوابش برده را چند روزی مانده تا پاییز آتش می زنند - باغبانهای مجرب بوته ی پژمرده را خوب می دانم دلیل این همه پرهیز چیست کس نمی خواند به محفل آدم افسرده را حال و روز آن مسافر را که سوغات از...
-
پیشوندهای " ناگهان " قهرمانان قصه ها را ( اصغر عظیمی مهر )
یکشنبه 20 فروردین 1396 00:05
پیشوندهای " ناگهان " قهرمانان قصه ها رانجات می دهند " همیشه " اما گامی به سمت تردید است قرار بود دایره المعارف ها را به آتش بکشیم و برای پرندگان گذرنامه نامحدود صادرکنیم بگذار رهگذران سالهای دور از میان انگشتانت بگذرند درتالار آیینه چشمانت مرا به حضور بپذیر بدون تو پیغمبری رنگ پریده ام که هیچ کس به...
-
هفت رباعی : در لبخندت شکوه نازت جاری ست ( اصغر عظیمی مهر )
یکشنبه 20 فروردین 1396 00:03
1 ** در لبخندت شکوه نازت جاری ست در رقص تو آشوب نیازت جاری ست ای زائر عریان خدا در هر صبح در معبد حمام نمازت جاری ست ***** 2 بگذار زمان را به تو تشبیه کنم ترس و هیجان را به تو تشبیه کنم قندیل نمک ! برج یخی ! سرو بلور بگذار جهان را به تو تشبیه کنم ***** 3 خورشید به دل چه داشت جز کینه ی برف جز آب شدن چه بود پیشینه ی برف...
-
گاه می بردی مرا سمت جهانی دوردست( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 23:54
رفته رفته محو می شد سایه ات در موج مه ** گاه می بردی مرا سمت جهانی دوردست بال در بال خدا تا آسمانی دوردست باز می کردی گره از روسری موجها تا برافرازی به دریا بادبانی دوردست با نگاه اولت کردم یقین ؛ گفتم که این – چشمها را می شناسم از زمانی دوردست خیره گاهی می شدی در چشم من گویی مرا تیر نزدیکی رها شد از کمانی دوردست با...
-
آتشی در روبرویم ؛ موج خون پشت سرم( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 23:45
آتشی در روبرویم ؛ موج خون پشت سرم ارتشــم پاشـید نـاگاه از درون پشت سرم پیش تر از من جلودارم به خاک افتاده بود شد سپهسالارم از زین واژگون پشت سرم حال سرداری زمینگیرم که تنها مانده است بود اما پیش از این چندین قشون پشت سرم از روال افـتاده در ســیر زوال افـتاده ام قصرمن ویران شد از سقف وستون پشت سرم امپراطـوری من از...
-
جوهر خودنویس خدا که تمام میشود( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 23:42
جوهر خودنویس خدا باران برفی ناخوانا می شود بر گستره ی زمین - زرافه ای که خاک را می نوشد - جهان ازتختخواب تو آغاز می شود من آداب نفرت را نمی دانم همیشه تبصره ها به تعویقم انداختند شعرهایم وطن منند و زبانم سرزمین مادری ام " عشق " در سینه ام گروگانی ست اشکهایم را می شمارد به پندار گلوله های سربازانی که در پی...
-
ده رباعی :نه میز ، نه صندلی ، نه تختی دارم( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 23:34
ده رباعی ** 1 نه میز ، نه صندلی ، نه تختی دارم نه باغ ، نه گلدان ، نه درختی دارم هر روز من انگار شبی طولانی ست در شب هم روزگار سختی دارم * * * * * 2 شاید نور ماه صدایش باشد !! دستان پرنده نیزپایش باشد !! شاید برعکس آنچه می پنداریم گیسوی درخت ریشه هایش باشد * * * * * 3 نشنیده تو را ؛ کجا تو را می بینم ؟! من می شنوم تو...
-
درد من این روزها از جنس دردی دیگر است( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 19:28
درد من این روزها از جنس دردی دیگر است کوچه ات بی من مسیر کوچه گردی دیگر است راه آن راه است و کفش آن کفش و پا آن پا ولی – رهنورد این بار دیگر رهنوردی دیگر است فرق ما در " آنچه بودیم" است با " آنچه شدیم" تو همان زن هستی و این مرد ‘ مردی دیگر است! نقشه ی گنجی که من میخواستم پیش تو نیست! ظاهرا در سینه...
-
توی آغوش تو جای سستی و پرهیز نیست !( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 19:24
توی آغوش تو جای سستی و پرهیز نیست ! جای هرچیزی که باشد جای این یک چیز نیست! پیش چشم هم درختان یک به یک عریان شدند ! در تمام سال فصلی خوشتر از پاییز نیست ! گر نگاه آدمی از عاشقی خالی شود در زمین و آسمان چیزی شگفت انگیز نیست ! غیر از اینکه له شوم در زیر دست و پای خلق در دلم اصلاً هراس از روز رستاخیز نیست ! وحی آمد در...
-
زود میلرزد دلم! اینقدر طنازی نکن!( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 19:22
زود میلرزد دلم! اینقدر طنازی نکن! اینچنین با چشم معصومت هوسبازی نکن! یک سؤال ساده پرسیدم ‘ جوابش ساده است یا بگو "نه" یا که " آری" ‘ قصه پردازی نکن ! تا برای دلبری شیرین زبانی کافی است وقت خود را بیش از این صرف زبان بازی نکن ! حاصل یک عمر در یک لحظه ویران می شود مثل سیل سرکشی خانه براندازی نکن راه...
-
من توی عالم خودم بودم( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 19:20
« تومور » من توی عالم خودم بودم سایه ت از راه دور پیدا شد! داشتم زندگیمو میکردم! سر و کله ت چه جور پیدا شد؟! بس که راه اومدم به دنبالت قوزک هر دو پام کلافه شده! من رماتیسم داشتم از قبل ؛ تازه واریس هم اضافه شده! نمک زندگیم اگه تو بشی بعد از این قند خون نمیگیرم! مطمئنم که وقت پیری هم پوکی استخون نمیگیرم! فکر تو عادت...
-
گاه آنکه به ظاهر متمدن ٬ بدوی ست! ( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 19:18
گاه آنکه به ظاهر متمدن ٬ بدوی ست! گاه آنکه گمان کنی ضعیف است، قوی ست! فرمانده اگر باشی میدانی گاه - مفهوم «عقب نشینی» ام ، « پیشروی » ست! در سر غیر از نقشه ی تسلیم نبود ! فرقی بین « امید» با « بیم» نبود ! ما جمله مبارزان بی باک ٬ ولی - چیزی که به خاطرش بجنگیم نبود! در خواب خوشش ، مداد رنگی شده بود! یا جعبه جواهر قشنگی...
-
نیست موجودی از انسان در جهان جان سخت تر( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 19:16
نیست موجودی از انسان در جهان جان سخت تر هیچ سنگی در زمین از قلب انسان سخت تر سخت بی رحم است قانون در قمار عاشقی - هر چه آسان تر ببازی نرخ تاوان سخت تر هر چقدر از عشق بگریزی به دام افتاده ای در کمند افتاده آهوی گریزان سخت تر هیچ گاه از خویش پرسیدی که آهنگر چرا می کشد بر تیغه ی شمشیر سوهان سخت تر ؟! شیهه ی شلاق پشتم را...
-
داستان عشق اغلب ماجرایی کاذب است!( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 19:13
داستان عشق اغلب ماجرایی کاذب است! باخیال عشق،آدم در فضایی کاذب است! هرکس از دوری عشقش گوشه گیری میکند- خوب وقتی بنگری در انزوایی کاذب است! این خدای خشمگین که ساختند این واعظان طبق تفسیری که من دارم خدایی کاذب است! این زمان هرکس برای خود هنرمندی شده! شرم زن های خیابانی حیایی کاذب است! بر اساس تجربه ی شخصی من،عاشقان-...
-
خواب و بیداری ؛ سکون و بیقراری در هم است!( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 18:52
خواب و بیداری ؛ سکون و بیقراری در هم است! شور و حال مستی و رنج خماری در هم است! قصه ی افراط و تفریط است روز و شام ما خواب بعدازظهر با شب زنده داری درهم است! لطف زیباروی اگر دیدی به او دل خوش نکن! آخر این مرحمت با زخم کاری در هم است! هرکه جنگل را تفرجگاه می داند؛ در آن – نعره های شیر و آواز قناری درهم است! در کجا دیدی...
-
آدمی دیوانه چون من یار میخواهد چه کار؟ ( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 18:50
آدمی دیوانه چون من یار میخواهد چه کار؟ این سر بی عقل من دستار میخواهد چه کار؟ شعر خود را از تمام شهر پنهان کرده ام! یوسف بی مشتری بازار میخواهد چه کار؟ هرکسی در خود فرو رفته ست دستش را نگیر ! کشتی مغروق سکاندار میخواهد چه کار؟ در زمان جنگ٬ دشمن زود اشغالش کند! شهر مرزی جاده ی هموار میخواهد چه کار؟ نقشه هایم یک به یک...
-
مرد میدان نیستی! یا پشت سنگر را بگیر ؛( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 18:48
مرد میدان نیستی! یا پشت سنگر را بگیر ؛ یا جلوی جنگهای نابرابر را بگیر ! پایه ی دیوار قلعه قدر کافی محکم است! ول کن آن دیوار را و پشت این در را بگیر ! یا که هنگام رجزخوانی دشمن دست کم - گوش این سربازهای زودباور را بگیر! مرد دریا نیستی٬ سکان نمیدانی که چیست! ارزنی همت کن و از آب لنگر را بگیر ! چون از ادراک ظرایف عقل...
-
روز سختی تازه میفهمی هوادار تو کیست؟( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 18:47
روز سختی تازه میفهمی هوادار تو کیست؟ بی کس و درمانده وقتی میشوی یار تو کیست؟ مشتری وقتی که بسیار است٬ سرگرمی ولی- در کسادی تازه میفهمی خریدار تو کیست؟ دست و پایت نه، در آن روزی که قلبت بشکند - تازه در آن موقع میدانی مددکار تو کیست؟ هرکسی آید عیادت آخر شب میرود تازه آن هنگام میفهمی پرستار تو کیست؟ میرسد روزی که اطرافت...
-
هیچکس یادی نکرد از من ، کنم من یاد ِ چه ؟! ( اصغر عظیمی مهر )
شنبه 19 فروردین 1396 18:44
هیچکس یادی نکرد از من ، کنم من یاد ِ چه ؟! یاری اندر کس نمیبینم ، پس استمداد ِ چه ؟! هیچ امیدی به آبادانی این شهر نیست !!! بیش از این ماندن در این شهر ِ خراب آباد ِ چه! گوش مردم این زمان بدجور سرسنگین شده ست! در میان این کَرستان میکنی فریاد ِ چه ؟! داستان عشق را تحریف شاید کرده اند ! قصه ی شیرین و مجنون ، لیلی و فرهاد...
-
تا که چشمت مثل موجی مسخ از من می گذشت( اصغر عظیمی مهر )
جمعه 18 فروردین 1396 23:20
جنگی در من تا که چشمت مثل موجی مسخ از من می گذشت جـای خون انگار از رگـهــایم آهـــن می گذشت مـی گذشـتی از ســرم گـویی که از روی کویر با غروری سر به مهر ابری سترون می گذشت یا که عـزرایـیل با مـردان خود با سـاز و برگ از میــان نقـب رازآلــود معـــدن مـی گذشـت قطعه قطعه می شـدم هر لحـظه مـثل جمله ای که مردد از لبان مردی...
-
شش رباعی:جاری شو مثل خون به شریان هایم( اصغر عظیمی مهر )
جمعه 18 فروردین 1396 23:15
شش رباعی چاپ نشده از من جاری شو مثل خون به شریان هایم باران شو بر آتش هذیان هایم از پستان سنگ تو را می نوشم هر چند که بشکنند دندان هایم *** خورشید که از پیرهنت می رویید یاقوت مذاب از بدنت می رویید وقتی باران به گیسوانت می خورد نیلوفر زرد از تنت می رویید *** گنجینه ی نقص است فراوانی من از شدت عجز است رجزخوانی من هر...
-
شیرهای گرسنه ای در من ؛ خسته از انتظار آهوها( اصغر عظیمی مهر )
جمعه 18 فروردین 1396 23:09
شیرهای گرسنه ای در من ... ** شیرهای گرسنه ای در من ؛ خسته از انتظار آهوها منتظر تا که باد بردارد پرده از استتار آهوها باد در گیسوان گندمزار مثل دستی غریبه می لولد در تن دشت تشنه می پیچد برزخی از غبار آهوها شیرهای درون من ناگاه می جهند از رگان گردن من در تکاپوی شیر باید دید هیجان از شکار آهوها یک طرف جز گریز نیست گزیر...
-
گر چه گاهی در لجاجت انعطافی خفته است( اصغر عظیمی مهر )
جمعه 18 فروردین 1396 23:07
در سکوت لال دریا ** گر چه گاهی در لجاجت انعطافی خفته است هر کجا عشقی ست در آن اختلافی خفته است جز خـدا از حـال آدم ها کسـی آگاه نیست در نگاه هرزه ها گاهی عفافی خفته است غالـبا برجـستگـی هــای تن ِ تنـدیس هـا سالها در سینه های سنگ صافی خفته است مـی وزند از آسمـانها ابـرهـای نیمه شب مـاه من آرام در زیـر لحـافی خـفـته...
-
این روزها به هیچ قراری نمـی رسی( اصغر عظیمی مهر )
جمعه 18 فروردین 1396 23:02
من فکر می کنم که صدایی شنیده ام !!!! ** این روزها به هیچ قراری نمـی رسی کاری نمی کنی و به کاری نمی رسی چـون بادِ ایسـتاده که بـی نام می شود با رخوتت به هیــچ دیاری نمی رسی بشمــار زخمـهای تنم را ؛ به پای من - در عشق - اگر چه سابقه داری - نمی رسی وقــتی مـقدّر است دلت زیـر و رو شــود مـثل زمـین به لـرزه نگاری نمـی رسـی...
-
هرکسی عاشق شود کارش به عصیان می کشد( اصغر عظیمی مهر )
جمعه 18 فروردین 1396 23:00
من شبی تاریکم .. ** هرکسی عاشق شود کارش به عصیان می کشد عشـق آدمهـای ترسـو را به میـدان می کشـد گـرچـه از تقـدیـر آدم ها کسـی آگـاه نیست رنج فال قهوه را عمـری ست فنجان می کشد سیب را حوا به آدم داد و شیطان شد رجیم !! آه از این دردی که یک عمر است شیطان می کشد آسـمان نازا که باشـد رود می خشـکد ولی رنج این خشـکیدگی را...