اشعار اصغر عظیمی مهر

شعر و ادب پارسی

اشعار اصغر عظیمی مهر

شعر و ادب پارسی

بعد مرگم جنازه ی من را در (( پیاده نرو )) بیندازید( اصغر عظیمی مهر )

تا زمین سرزمین احمقهاست ...
**

بعد مرگم جنازه ی من را در (( پیاده نرو )) بیندازید
ساعتی در شراب غسل دهید بعد در آبجو بیندازید

مرگ من یک سوال پیچیده ست؛ آخرش سر به مهر می میرم
‍پس به جای کفن جنازه ی من را توی پالتو بیندازید

تا نگویند مرد ناکامی مرد درحسرت همآغوشی
زیر و رویم به جای خاک و لحد چادر و مانتو بیندازید

بعد از قبر خویش می رویم ، : (( این درخت ازجهنم آمده است ))!!!
با دروغ و فریب در بین مردم شهر چو بیندازید -

جرثقیل آورید و یکباره ریشه ام را درآورید از خاک
نه ! تبر آورید و روح مرا با درختان مو بیندازید

از سرم کاغذی بسازید و خط به خط اشتباه بنویسید
خشمگینانه اش مچاله کنید گوشه ی راهرو بیندازید

یا که تقویم از تنم سازید و مرا روی میز بگذارید
دست من را کتاب شعر کنید ؛ گوشه ای در کشو بیندازید

یا نه با یک تسلسل باطل دور باطل کنید دنیا را
روح و جسم مرا - دو عقربه را - در دو میدان دو بیندازید

منزوی را به انزوا ببرید ؛ شاملو را در آورید از خاک 
و تمام گناه نیما را گردن شعر نو بیندازید

تا زمین سرزمین احمقهاست حرف من را کسی نمی فهمد
های اطرافیان عزراییل !!! مرگ من را جلو بیندازید !!!

 

  اصغر عظیمی مهر

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.